راسخي لنگرودي

حوزه اندیشه

تبلیغات تبلیغات

مجالس کتابخوانی

احمد راسخی لنگرودی در دوران خیلی قدیم در سرزمین‌های مختلف، نویسندگان مثل شاعران آثار خود را برای دیگران می‌خواندند. خواندن متون ادبی توسط نویسندگان در آن دوران که از رسانه‌های ارتباطی امروزی خبری نبود در محافل عمومی رسم بود. یعنی جلسات عمومی کتابخوانی برپا می‌شد. در اصل باید گفت جلسات بلندخوانی. برای کسانی که می‌خواستند به عنوان نویسنده اسم و رسمی پیدا کنند شرکت در این مجالس اجتناب‌ناپذیر بود. نویسنده‌ای که در این مجالس حضور نمی‌یافت شناخته نمی‌شد.
ادامه مطلب

کافه‌های روشنفکریِ تهران

سیروس علی‌نژاد کافه‌های روشنفکری در اوایل قرن شمسیِ گذشته، هم‌زمان با گروه‌های روشنفکری در تهران به وجود آمد. گروه ربعه، به‌مثابه‌ی پیشقراول جریان‌های روشنفکری در سال ۱۳۰۹ پدیدار شد و کافه‌های روشنفکری دور و بر سال ۱۳۱۰ ظهور کرد. «گروه ربعه» گروه روشنفکریِ نوگرایی بود که در برابر «گروه سبعه» قد علم کرده بود. گروه سبعه در اوایل قرن از شماری از نویسندگان و ادیبان سنتی مانند محمد تقی بهار، رشید یاسمی، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و
ادامه مطلب

آرمانشهری از جنس نوروز

حاشیه ­ای بر کتاب «نوروزنوشت» احمد راسخی لنگرودی خوش گذراندن در نوروز و با نوروز، در میان مردم امری رایج است. از دیرباز نیز چنین بوده است. اندک­ اند آدمیانی که مواجهه دیگری با این رسم باستانی داشته باشند. برای این دسته از افراد تعطیلات نوروز فرصتی دیگر می ­آید. فرصتی که کمتر دست می­دهد. سیزده روز فراغت از کار، زمان کمی نیست. می­ شود با آن خیلی کارها کرد. کارهای ماندگاری را رقم زد. کارهایی از جنس اندیشه و تاملات نظری....
ادامه مطلب

اشتهای خوانده شدن!

احمد راسخی لنگرودی نیمه‌های شب است. سکوت در این حوالی موج می‌زند. خواب از سرم پریده. در این جور مواقع پناه می‌آورم به کتابخانه. یعنی خودم را می‌رسانم به همین آثاری که برخی‌شان در سکوت نیمه‌های شب توسط نویسندگان شب‌بیدار نوشته شده‌اند. اگرچه نیمه شب است و همه جا دار سکوت، اما در اینجا چندان سکوتی من احساس نمی‌کنم. در میان انبوه کتاب‌ها هیاهویی برپاست. در این هیاهو گم می‌شوم. از هر ضلع و زاویه‌ای صدایی شنیده می‌شود.
ادامه مطلب

استوانه‌های پهنه فرهنگ‌نویسی

احمد راسخی لنگرودی فرهنگ‌نویسان برایم آدم‌های فوق‌العاده‌ای می‌آیند؛ نستوه و خستگی‌ناپذیر. به نظرم کارشان دست‌کمی از جهاد ندارد؛ جهاد فرهنگ‌نویسی. ‌این بلندهمتان ستارگانی را می‌مانند که از دور عظمت‌شان چندان که باید به چشم نمی‌آید، باید کمی نزدیک‌شان شد تا به عظمتشان پی برد. بی‌تردید در دنیای نشر عاشقان واقعی همین دسته‌ از نویسندگان‌اند. چه، تمام زندگی‌شان را بدون هیچ‌گونه چشمداشتی بر سر شکار واژه‌ها گذاشته‌اند.
ادامه مطلب

آنهایی که نمی­ نوشتند

احمد راسخی لنگرودی سقراط نمی­نوشت. هیچ میانه ­ای با نوشتن نداشت. از نوشتن دوری می­گزید. هیچ­گاه هم چیزی ننوشت. به همین­رو، عنوان فیلسوف شفاهی برازنده اوست. آنچه از او گفته می­شود بیشتر به قلم شاگرد معروف او افلاطون و اندکی هم دیگران است. همین شاگرد پرآوازه او افلاطون بود که تعالیم وی را به قلم کشاند و بدین­سان تاریخی و جاودانه­اش کرد. دلیل ننوشتن سقراط نتوانستن نبود؛ نمی­نوشت چون می­گفت نوشتن حافظه را تضعیف می­کند.
ادامه مطلب

کتابفروشی عباس آقا

احمد راسخی لنگرودی این عباس‌آقای ما هم برای خودش بازاری دارد؛ صبح‌ها یکی دو ساعت پیش از ظهر کرکره کتابفروشی را بالا می‌کشد، چراغ‌ها را روشن می‌کند. دستی بر سر و روی کتابفروشی می‌کشد. بعد یکراست می‌رود سر اصل مطلب، یعنی سراغ همان کتاب‌های دست دوم قدیمی که گوشه کتابفروشی روی هم انباشته‌ شده‌اند که هیچ معلوم نیست از کتابخانه کدام شخص فلک‌زده‌ای به اینجا آمده و نگران از آینده خود خاک می‌خورند. آنها را با حوصله یکایک برمی‌دارد، سبک و سنگین می‌کند، به سر و
ادامه مطلب

نویسندگانی که آثار خود را کشتند!

احمد راسخی لنگرودی نویسندگان بزرگ و مشهور گهگاه به دلایلی اقدام به نابودی و سوزاندن آثار و دست‌نوشته‌های خود می‌کنند و دیگران را از دسترسی به آن محروم می‌دارند. در شرایطی مبادرت به این کار می‌ورزند که دچار نوعی بحران روحی گردند و از هرچه نوشته است سرخورده شوند؛ یا از کتاب و نوشته خود پس از گذشت مدتی خوششان نیاید؛ یا آنچه که اقدام به نوشتن‌اش کرده‌اند به هیچ وجه راضی‌شان نکند؛ چندان که، خشماگین، نه می‌خواهند خودشان بخوانند و نه دیگران زمانی برای خواندن آن
ادامه مطلب

این موجودات کاغذی

احمد راسخی لنگرودی هر روز که از پی روزی می‌رسد ده‌ها عنوان کتاب در بازار نشرِ کشور ما از راه می‌رسند؛ در بازار جهانی میلیون‌ها عنوان کتاب شاید. ورود این نورسیدگان کاغذی شایسته خوش‌آمدگویی‌اند. اگر خوش‌آمدشان نگوییم کاری برای ذهن خود نکرده‌ایم و ذهن‌مان را از شیرین‌ترین لذت‌ها محروم ساخته‌ایم. خاصه که چند تا از این نورسیدگان کاغذی حرفی برای گفتن داشته باشند و شوق خواندن را در ما برانگیزند.............
ادامه مطلب

خریدن و خواندن!

احمد راسخی لنگرودی نویسنده دوست دارد اثرش خوانده شود. البته چه بهتر که اول خریده، بعد خوانده شود! برای نویسنده خیلی فرق می‌کند بین کسی که کتابی می‌خرد و می‌خواند و کسی که نخریده، می‌خواند. شاید این دو برای دیگران چندان فرقی نکند، چون در هر دو صورت خوانده می‌شود. اما برای نویسنده و پدیدآورنده اثر چرا، فرق می‌کند. خیلی هم فرق می‌کند. یکی بر خود می‌بالید که تاکنون هیچ کتابی نخریده اما تا بخواهی کتاب خوانده! به دیگران نیز توصیه می‌کرد چنین کنند؛ نخریده،
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها